آماوا هیبیکی یک مرد جوان بی سواد است,که با درس خواندن میخواهد معلم ورزش شود.زمانی که او فارغ التحصیل شد زمان خیلی سختی را برای پیدا کردن کار داشت,در نتیجه همه ی پول او برای تامین هزینه ی زندگیش از دست داد.هنگامی که صاحب خانه ی او پول اجاره را زودتر از موعود خواست ,او در یک مدرسه ی محلی شغل معلمی را گرفت.با این وجود رئیس با استخدام او مخالفت کرد.او هیچوقت معلم های مرد را استخدام نمی کند و با این کار خود نفرت خود را نسبت به مرد ها آشکار میکند,و میگوید که آنها مسائل عشق را با کار قاطی نمی کنند.آماوا هیچوقت تسلیم نمی شود و او با کمک صاحب خانه اش,او بدون عاقبت اندیشی با پوشیدن لباس زنانه تغییر قیافه داد,و مزد را گرفت,الان او هم می تواند پول بدست آورد و هم اشتباه مدیر را درست کند.در حال حاضر او جنسیت خود را به صورت یک راز نگه میدارد,و اجتناب کردن از قرار گرفتن در موقعیت های عجیب و غریبو,از جمله انس گرفتن با دانش آموزان.